
دکترانِ بیدریغ، شاعرانِ پردروغ
در نکوهش تبارِ مجازیانِ شعرنمـا
مدتیست بر صحنهی پرغبار و بیدرِ فضای مجازی، طایفهای تکثیر شدهاند: جماعتی که نه دستی در کار شعر دارند، نه اندیشهای در سر، نه ریشهای در زبان. اما عنوانشان «شاعر» است، لقبشان «دکتر»، و محتوایشان چیزی میان مرثیهی دروغین و هذیانِ مردهپرستی و نامیابی و کامجویی از کام کلمات پوست انداخته ادبیات زاگرس ...
دکترانِ بیدریغ، شاعرانِ پردروغ
در نکوهش تبارِ مجازیانِ شعرنمـا
مدتیست بر صحنهی پرغبار و بیدرِ فضای مجازی، طایفهای تکثیر شدهاند: جماعتی که نه دستی در کار شعر دارند، نه اندیشهای در سر، نه ریشهای در زبان. اما عنوانشان «شاعر» است، لقبشان «دکتر»، و محتوایشان چیزی میان مرثیهی دروغین و هذیانِ مردهپرستی و نامیابی و کامجویی از کام کلمات پوست انداخته ادبیات زاگرس ...
در این بازار پرزرقوبرق لایک و استوری، هر که چند واژهی تیره و پریشان را پشت سر هم بنویسد، میشود «دکتر فلانی». کافیست کمی از قبر و کفن و استخوان بگوید، چند واژهی تاریک و بیربط را بچسباند، به وصف میت و خاک و گور. اینها نه برای اندیشه، نه برای زیبایی، که برای جلب توجه مینویسند؛ مرگ را ابزار میکنند، واژه را بازیچه، و شعر را قربانی.
سؤال ساده است:
این همه «دکترِ شعر» از کجا پیدا شدند؟
در کدام دانشگاه، برای هذیاننویسی در وصف مردگان، مدرک میدهند؟
چه شده است که واژه به این ابتذال تن داده و شعر به این حضیض افتاده؟
این «شاعران یکروزه» در واقع تیشه به ریشهی فرهنگ میزنند، بیآنکه خود بدانند. هیچ نسبتی با هویت زبانی ندارند، هیچ تعلقی به تاریخ ادبی ندارند. از شعر، تنها نقابش را دارند و از دکتر بودن، تنها پیشوندی جعلی، شبیه نام جعلیشان ...
خطرناکترین بخش ماجرا آنجاست که اینان، با فالوور و فریاد، ذائقهی نسل بعد را شکل میدهند. در چشم نسل جوان، اینگونه پُستنویسی و مردهستایی، میشود الگوی شعر. و اینگونه، زبان میمیرد؛ بیآنکه عزاداریای برایش کنند.
نه، شعر، این نیست.
شعر، دادِ معناست، نه نالهی مصنوعی.
شعر، شوقِ زیستن است، نه نمایشِ مرگ.
شعر، فریاد است، نه فالو.
اگر امروز در برابر این جماعت نقابدار سکوت کنیم، فردا باید در گورستان زبان، فاتحهی هویتمان را بخوانیم / شهلا مظفری